عکس فارغ التحصیلی ات رو دیدم...
نمیدونم چرا... ولی مثل دیوونه ها.. تا صبح مدام نگاهش میکردم و گریه ام میگیرفت...
همیشه تو اون مدتی که با هم بودیم... این روز رو تجسم میکردم... که کنارتم...
وقتی میری اون بالا.. برات دست میزنم...
خنده ی اون روزت رو دارم مدام تجسم میکنم....
همیشه با خنده دوست داشتنی تر بودی...
---------------------
پی نوشت:
لباست خیلی بهت میومد....
آخی، بغضم گرفت..
بعضی چیزا به صلاح و مصلحت آدم نیست..
امیدوارم به اون چیزایی که دوست داشتید برسید و نرسیدید، برسید ...