کلاه قهوه ای

فکرام جا نمیشن... توی کلاهم میریزمشون

کلاه قهوه ای

فکرام جا نمیشن... توی کلاهم میریزمشون

مسخ شدگی


Intouchables (2011)s




...Driss: Listen to this


?Driss: Where can you find a tetraplegic


Philippe: Where can you..I don't know


!Driss: Where you left him


---------------------------------

دریس : اینو گوش کن.

دریس: کجای میتونی یه افلیج رو پیدا کنی؟

فیلیپ: کجا میتونی... نمیدونم !؟

دریس: آخرین جایی که ولش کردی !


---

پ.ن: به شدت توصیه میکنم این فیلم رو ببینید.

Greys Anatomy,season 5,episode 23


izzie: what happened to "this is your decision & i support you?"s

alex: That was when i thought you were gonna make the right one !s


ایزی:چی شد پس وقتی که گفتی هر تصمیمی بگیری من حمایتت میکنم؟

الکس: اون مال زمانی بود که فکر میکردم میخوای تصمیم درست رو بگیری !


شال قرمز...

خیلی از دوستان پرسیده بودن راجع به موزیک وبلاگ

این موزیک مربوط به فیلم قرمز از 3 گانه ی قرمز سفید آبی اثر کیشلوفسکی هست

تقدیکش میکنم به کسی که خودش میدونه تمام زندگیمه...و این آهنگ رو خواسته بود از من.

لینک دانلود آهنگ : اینجا

------------------------------------------------------------




The Judge: I want nothing.
Valentine: Then stop breathing.
The Judge: Good idea.

-----------------------------

قاضی: من هیچی نمیخوام.

ولنتین: پس دیگه نفس نکش

قاضی: فکر خوبیه.

Fight Club

 

 

 

When people think you"re dying, they really, really listen to you

وقتی مردم فکر میکنن که داری می میری واقعا به حرفات گوش میدن...

یک شاخه تنهایی...

 

 

قرار بود دیر نکنم.... 

ساعت ۱:۰۵ دقیقه رسیدم.... 

سرد بود... 

دستام رو کرده بودم توی جیبم.... و دور برم رو نگاه کردم... نکنه شاید زودتر رسیده باشی... 

کمی اون دور و حوالی قدم زدم... 

از این در به اون در رفتم... مطمئن نبودم بلد باشی اونجارو... 

کسی اومد آدرس پرسید... 

ساعت ۲ شد...  

نگاهم افتاد به دختر کوچولویی بود که سر چهار را میرداماد داشت گل میفروخت... 

اونم سردش بود.... 

از این ماشین به اون ماشین میرفت... 

سردش شد... اومد نشست کنار خیابون... روی جدول ها... 

رفتم سمتش... 

-گل یاسه؟شاخه ای چند؟ 

+سه تومن.... 

-یه شاخه بده... 

-سردت نیست تو این هوا؟  

خندید و گفت

+نه زیاد... اینارو که تموم کنم...رفتم خونه ! 

 گفتم: 

خوبه...پس ۲ شاخه بهم بده پنج تومن.. 

گفت باشه... 

گفت منتظر کسی هستی؟ 

گفتم آره..از کجا فهمیدی؟ 

گفت یه ساعته اینجا وایسادی..گلم که میخری.. تابلو دیگه! 

گفتم... دعا کن فقط بیاد... 

اومدم... دوباره نشستم روی پله های ورودی... 

نگاهم مدام میچرخید... 

ساعت دیگه داشت نزدیک به ۳ میشد... 

آسمون رو نگاه مردم...آفتاب داشت کم کم میرفت... 

سردی هوا رو یادم رفته بود.. 

چشمامو تیز کرده بودم... 

خبری نبود اما.... 

استرس ام لحظه به لحظه بیشتر .... 

اگه نیاد چی؟ 

دیگه دستامو حس نمیکردم... 

خنکی چیزی رو پشت گردنم حس کردم... 

بالا رو نگاه کردم... 

آسمون داشت سفید میشد... 

دیگه هیچی رو حس نمیردم به جز تکون های قلبمو ....انگار میخواست از جاش بزنه بیرون... 

 دخترک گل فروش.... دوون دوون اومد سمت من.. 

گفت... بیا این یه شاخه گلم که مونده مال تو.... 

اونی که منتظرشی... فکر نکنم دیگه بیاد... توی این هوا... 

گفتم... ممنونم...اما میاد... عاشق این هواس.... 

گفت باشه...امیدوارم که بیاد... 

داشتم دور شدن دخترک رو میدیدم که با اون دامن گل گلیش.. کم کم دور میشد.. 

هنوز نشسته بودم... 

آدمها رو نگاه میکردم که دوون دوون میخواستن برسن به سر پناهی... به یه جای گرم و راحتی... 

حس میکردم نگاهشون رو به من... 

تعجبشون رو.... 

ساعت ۴ بود... 

هنوز نیومده بود... 

سرما داشت کم کم به مغزم میرسید... 

کاشکی کلاهم رو همراهم آورده بودم.... 

مونده بودم... میون رفتن و موندن... 

صدای دخترک مدام توی گوشم میپچید.... 

فکر نکنم دیگه بیاد... 

تنم لرزید... 

از جام بلند شدم... 

توی اولین کابوس واقعی...  

رفتم... 

که نرسم... 

به هیچ چیز... 

همه جا سفید شد.... 

داشتم... 

جون میدادم.... 

کنار گلهای یاس....

مسیج دلیور

  Kyle xy 

فصل اول-قسمت چهارم

Seeing Amanda, I realized something.  

I had been struggling to understand what
my mind and body were trying to tell me.  

  And right then, I knew what it was. 

Everything was working together,
sending a message to my heart.
And now my heart was sending
a message to the rest of my body. 

Pain. 

 

با دیدن اماندا متوجه چیزی شدم 

سعی میکردم بفهمم کی چیه 

مغز و بدن من سعی میکردن که بگن 

و درست همون موقع ، میدونستم اون چیه 

همه چیز دست به دست هم میداد 

که پیغامی رو به قلم بفرسته 

و حالا قلب من بود که پاسخی رو به تموم بدنم میداد 

درد.....

کشتی شکسته


 

 


مرتضی (محمرضا فروتن): قرارمون بود ، قول دادی..
مینا (ترانه علیدوستی): قرار چیه ، وضع عوض شده.
مرتضی : قرار اون چیزیه که اگر وضع هم عوض شد پاش وایسی....

 

{کنعان}