کلاه قهوه ای

فکرام جا نمیشن... توی کلاهم میریزمشون

کلاه قهوه ای

فکرام جا نمیشن... توی کلاهم میریزمشون

اتفاق افتاده ها (4)

همیشه یکی از اعضای خانواده آمادگی کامل داره که برینه به تمام برنامه هایی که چیدی !

حالا مهم بودن یا نبودنش به کنار !

Greys Anatomy,season 5,episode 23


izzie: what happened to "this is your decision & i support you?"s

alex: That was when i thought you were gonna make the right one !s


ایزی:چی شد پس وقتی که گفتی هر تصمیمی بگیری من حمایتت میکنم؟

الکس: اون مال زمانی بود که فکر میکردم میخوای تصمیم درست رو بگیری !


اتفاق افتاده ها (3)

ساعت 11 نیمه شب...

من زیر پنجره ی خونتون...

برام ساندویچ میاری با خنک ترین نوشابه ای که تا بحال خوردم...

آرومی و میخندی....

ته دلم....

صدای دوست داشتن طنین میندازه....

عاشقانه ام...

اتفاق افتاده ها (2)

یه جایی خونده بودم یه چیزی تو این مایه ها که هیچ وقت به کسی که تازه یه رابطه رو تموم کرده اطمینان نکنید.. چون یاد گرفته که چطور میشه یه رابطه رو تموم کرد و زنده موند...

حالا من یه نصیحت میکنم بهتون که...

هیچ وقت با کسی که خیانت از دوست نزدیک دیده در نیوفتین... چون بلده چطوری نیست و نابودتون کنه... و حتی ممکنه بلاهایی که سر تجربه ی قبلیش نیاورده رو روی شما پیاده کنه...

این حتی می تونه یه تهدید باشه...

اوهوم..

اتفاق افتاده ها (1)

هیچ چیزی... هیچ وقت دیگه مثل اولش نمیشه.....

اگرم بخواد بشه.... باید ک.ون یکی از دو طرف پاره بشه...

راه دیگه ای نداره...