کلاه قهوه ای

فکرام جا نمیشن... توی کلاهم میریزمشون

کلاه قهوه ای

فکرام جا نمیشن... توی کلاهم میریزمشون

کنترل+زد

بچه که بودم...
هر وقت گندی بالا میاوردم...
کاری رو که نباید میکردم رو میکردم...
اتفاق نا خوشایندی میفتاد...
گیر بولی های مدرسه میوفتادم...
چیزی میشکوندم...
نمره ی بدی میگرفتم...
یا اگه برای کسی ایجاد خطر میکردم...
استرسی میگرفتم در حد مرگ...تپش قلب امونم نمیداد و آدرنالین فوران میکرد تو مغزم...
آخر شب که میشد.. با کل خونواده میشستیم پای تلویزیون...
یا کنار پدر...
یا کنار مادر...
یا بالش به بالش پیش خان داداش...
برنامه که تموم میشد....
خالی میکردم حرف دلم و تو جمع....
خان داداش نیش میزد و تیکه مینداخت.... اما میدونستم هوامو داره...
بابا سرزنشم میکرد و فقط ژست نصیحت میگرفت... اما دلگرمی میداد
مامان....
یه لکچر اندازه سن خودم واسم میگفت.... روانشناس بود ناسلامتی...
همچی داغ میشدم..آروم.. اصا وصف ناپذیر...
یاد میگرفتم که در مواجه با همچین وضعیت مشابهی راه درست چیه... 
خلاصه که شب میتونستم راحت بکپم 


زد و من یه 4 سالیه مستقل زندگی میکنم...
 4 ساله که دارم سعی میکنم خودم باشم اون که یادم میده چی کار کنم...
اما پشت سر هم میخورم زمین...
یه چیزی کمه... نمیدونم چیه...
وقتی سر میزنم به مامان... دیگه نیستم مثل قدیما....
حرف دل لامسبو نمیزنم....از بس که همه میگن مردی شدی واسه خودت...
خیر سرم.... 


4 ساله نمیتونم مثل آدم بکپم...
یه وضعیت مشابه هم 4 ساله تکرار میشه و من گیر کردم توش....

الان..همین لحظه...رسما دلم خواست دسته جمعی پای تلویزیون بشینیم... آخر امشب من بریزم بیرون خودمو...
مثل همون موقع ها... 


نمیشه... آدم قدر یه چیزایی رو نمیدونه... بعدا به گه خوردم میوفته...
الان من رسما گه خورده ام !

نظرات 4 + ارسال نظر
شاه پریــــــــــــا سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:35 ب.ظ http://silverpainter.blogfa.com


همیشه وقتی میومدم خونتون و تو خیلی وقتا یواشی و آروم با سلام و بی سلام از در خونه میزدی بیرون با خودم فکر میکردم تو ذهن این پسر شیطونک در عین حال آروم چی میگذره .آخه به نظرم خیلی متفاوت بودی با اون بزرگتره ..هنوزم فکر میکنم این بچه جون تو ذهنش چی میگذره این ساکت شلوغ..

parisa سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:07 ب.ظ http://crayon.blogsky.com

vaghti ke 3 salam shodo dadasham umad tu zendegimun man lal shodam.nagoftam az chi narahatam,az chi hers mikhoramo masalan felan ruz moalem mano az kelas birun kard.ya joghrafi 13 shodam..chon harchi mimund sarzaneshe maman bud,baba ham bishtare vaghta mosaferat bud..
Are..hodude 16 17 sale mirizam tu khodam!alanam ye sale kam avordam...inja minevisam.

پریسا چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:34 ب.ظ http://crayon.blogsky.com

دلم عجیببببببب گرفته است..عجیب..

.. دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:45 ب.ظ

دلم تنگ شد..
تنگ..
تنگ..
تنگ..
تنگ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد