یلدایی رو میشناختم که آروم ترین آدم روی زمین بود...
دوست خوبم بود و هست...
شوهرش رو دوست داشت و خوشبخت بودن...
شب یلدا.. دقیقا ساعت که ۱۲ میشه... حس میکنم...توقف ثانیه هارو...
انگار اتفاقی قراره بیوفته....
ولی میگذره و ...پاییز.... به آخر خط میرسه...
همه چیز آروم آروم...
میگذره....گمونم..همینه معجزه ی امشب....
شب یلدای همگیتون قشنگ و شاد...
سلام!
سر بزن و لینک بفرست!
ضرر که نداره!!!!!
این روزا عجیب دل نازک شدم..میام اینجا و میخونم و میشنوم...
و این موسیقی مرا می برد به قهقرای کودکی...
یلدای امسال متفاوت بود...هم کلاسی و من بودیم.با هم..
امیدوارم مال تو هم زیبا بوده باشه..
کاش سال دیگه یلدا ؛ بباره برف و آسمون قرمز بشه تو شب..
جایت خالی
می خواستیم بخندیم
جای لبخند
بر لب خالی بود..