کلاه قهوه ای

فکرام جا نمیشن... توی کلاهم میریزمشون

کلاه قهوه ای

فکرام جا نمیشن... توی کلاهم میریزمشون

کلافگی

 بکن دل رو از این همه خاطره های روی آب...

فکر کن ندیدیم ما همو  

حتی یه بارم توی خواب 

راحت برو یه قطره هم گریه نداره چشم من 

اشکاشو پشت پای تو میخواد بریزه دل بکن....

من که نمیمیرم اگه بخوای تو از اینجا بری 

چون میدونستم که تو از اول راه مسافری... 

شاید نفهمیدی که من 

بی این که تو چیزی بگی... 

سپردمت دست خدا... 

که بی خداحافطی نری...

---+--- 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
.. شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ق.ظ

کلافه ام بیشتر از اونی که فکرشو بکنی..
شاید اندازه تو..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد